سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه ها

به ماه تولدم رسیده ام

و تو هنوز نیامدی!!

شاید منتظری

به ماه مرگم برسم و بیایی

 

5شنبه تولدمه....

تولدم مبارک....دلم شکست


نوشته شده در دوشنبه 90/10/19ساعت 11:17 صبح توسط آتاناز نظرات ( ) |

 

طلوع نزدیک است اگر بخواهیم

ظهور تو زیباتر از ظهور همه‌ی زیبایی‌هاست

چشم به راه زیباترین بهاریم

خدایا انتظار چقدر دیر می‌گذرد

با صد نگاه خسته، صدا می‌زنیم تو را

بیایید همه منتظر آمدنش شویم


نوشته شده در شنبه 90/4/25ساعت 7:11 عصر توسط آتاناز نظرات ( ) |

به نام خدا.....


 

دریغ فرّ جوانى، دریغ عمر لطیف


دریغ صورت نیکو، دریغ حسن جمال


کجا شد آن همه خوبى؟ کجا شد آن همه عشق


کجا شد آن همه نیرو؟ کجا شد آن همه حال


جوانی را دریاب روز جوان مبارک

 



نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 11:26 عصر توسط آتاناز نظرات ( ) |

شمع بود، اما کوچک بود. نور هم داشت اما کم بود.
شمعی که کوچک بود و کم، برای سوختن پروانه بس بود.
مردم گفتند: شمع عشق است و پروانه عاشق.
و زمین پر از شمع و پروانه شد.
پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند.
خدا گفت: شمعی باید دور، شمعی که نسوزد، شمعی که بماند.
پروانه ای که به شمع نزدیک می سوزد، عاشق نیست.
شب بود، خدا شمع روشن کرد.
شمع خدا ماه بود. شمع خدا دور بود.
شمع خدا پروانه می خواست. لیلی، پروانه اش شد.
بال پروانه های کوچک زود می سوزد، زیرا شمع ها، زیادی نزدیکند.
بال لیلی هرگز نمی سوزد. لیلی پروانه شمع خداست.
شمع خدا ماه است. ماه روشن است؛ اما نمی سوزد.
لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد.

 


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 10:13 عصر توسط آتاناز نظرات ( ) |

می خواستم بمانم ، رفتم ، می خواستم بروم ، ماندم ،

نه رفتن مهم بود و نه ماندن ، مهم من بودم که نبودم ،

این آیینه می شکند و به هزار تصویر تکثیر می شود ،

حالا بگو سهم نداشته ام از این همه “تو” کدام است ؟

 


نوشته شده در سه شنبه 90/3/24ساعت 2:25 عصر توسط آتاناز نظرات ( ) |


Design By : Pichak